من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم
ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم
تنم افتاده خونین زیر این آوار شب، اما
دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شب های ناباور منت آواز می دادم
در آن دوری و بد حالی نبودم از رخت خالی
به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم
سزد کز خون من نقشی بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم
به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه ست
به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم...
#مرحوم استاد هوشنگ ابتهاج
تقدیم ب نگاه زیبای همسر نازنینم.
مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
گوشهایم را بگذارید
تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
چشمانم را گلمیخ کنید
و بر هر دیواری
که در انتظار یادگاری کودکیست بیاویزید
در سینهام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا
در مرغزارهایم بازی کنند.
مرا نکاوید
واژه بودم
زنجیر کلمات گشتم
سخنی نوشتم که دیگران
با آرامش بخوانند
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که زیر سایهی درختان معیوب باشم
جای من در کنار پنجرههاست
#احمدرضا احمدی
اینکه آدم، یک جهان تنهاست، بعضی وقت ها
قصه ای غمگین ولی زیباست، بعضی وقت ها
هرچه با لبخند، پنهان میکنی اندوه را
ماه پشت ابر هم پیداست، بعضی وقت ها
خنده ی شیرین گل، یا گریه ی تلخ گلاب
مرگ بیش از زندگی با ماست، بعضی وقت ها
برگی از سرشاخه ای افتاد و چیزی کم نشد
زندگی اینقدر بی معناست، بعضی وقت ها
فرض کن سنجاقکی بر آب، گاهی هم نشست
یا برای پر زدن برخاست، بعضی وقت ها
قدر شادی ها و غم ها را بدان، این لحظه ها
آخرین غم ها و شادی هاست، بعضی وقت ها
گرچه تنهایی ندارد چاره ای، شادم که اشک
قدری از دلتنگی من کاست، بعضی وقت ها
#دکتر فاضل نظری
راستی حسین جانم،
از حرم و کرب و بلایت چه خبر ...؟
در بند کسی باش
که
در بند حسین است ...
نگاهم چون تو افتاده ست هرسویی، گرفتارم
به لطف اینکه حالم را نمی جویی، گرفتارم
شبیه سکه می مانی چو برگردانی ام بالا
هزاران بار میچرخم و هر رویی، گرفتارم
تو را در خواب می بینم، چنانم غصه می آید
که میگردم از این پهلو به پهلویی، گرفتارم
گلابی خسته را مانم که بعد از جوشش بسیار
ز بس بو کرده مویت را، به خوش بویی، گرفتارم
نمی آید مرا باور که با آن یال و کوپالم
بگویم این چنین در چنگ آهویی گرفتارم
برای رفع دلتنگی قفس را باز بگذارید
که حتی پر بگیرم هم، پرستویی گرفتارم
#حسین سلیمانی فارسانی
تقدیم ب بهترین اتفاق زندگیم ...🙏🌹
بای ذنب قتلت؟
کاش بچه ها نمی مردند...
کاش برای مدتی کوتاه به آسمان می رفتند
و آنگاه ک جنگ تمام شد سلامـت ب خانه باز میگشتند
و وقتی پدر و مادرشان میپرسیدند کجا رفته بودید؟
میگفتند رفته بودیم با ابرها بازی کنیــم...
غسان کنفانی
ای نگاهت اثری از هنر و ابریشم
چند وقتی است ک هر شب ب تو می اندیشم
ب تو آری، ب تو یعنی ب همان منظر دور
ب همان سبز صمیمی، ب همان باغ بلور
ب همان سایه، همان وهم، همان تصویری
ک سراغش ز غزل های خودم می گیری
ب تبسم، ب تکلف، ب دل آرایی تو
ب خموشی، ب تماشا، ب شکیبایی تو
ب همان زل زدن از فاصله دور ب هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور ب هم
شبحی چند شبی، آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده، چنان ساده ک از سادگیش
می شود یک شبه پی برد ب دلدادگی اش
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست؛
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
آری آن سایه ک شب آفت جانم شده بود
آن الفبا ک همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه آن خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی و دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
حتم دارم ک تویی آن شبه آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی است ب افکار مکوش
#حسین سلیمانی فارسانی
با احترام تقدیم ب همسر عزیز و مهربان و همیشه همراهم...
مهدی جان؛
ب فدای قلب داغدارت
ک هر چه ما شنیده ایم،
تو دیده ای ....
عده ای در تاریکی اند،
عده ای در روشنایی؛
و ما آنان را می بینیم ک در روشنایی اند،
نه آنان ک در تاریکی اند...
هزار سال است ک دوستت میدارم.
من، چونان تو، از نخستین گزش
ب عشق ایمان نمیآورم،
اما میدانم ک ما پیشتر،
یکدیگر را دیدار کردهایم،
ب روزگاران، در میان افسانهای راستین.
و ما دو چهره، یکدیگر را در آغوش فشردیم،
بر گسترهی آبهای ابدی.
سایهات پیوسته ب سایهی من میپیوندد
در گذر روزگاران
در میان آینههای ازلی و مرموز عشق
من همواره از تو سرشارم،
در خلوت قرنهای پیاپی...
تقدیم ب بهترین اتفاق زندگیم همسر عزیزتر از جانم.
تولدت هزاران بار بر من و تو مبارک باد و سایه ات مستدام ...
مهربان مادرانم، شما سرورین و بالا مرتبه، ممنونم ک عمرتون رو برای تربیت و راهنمایی ما خرج کردین...
روزتون مبارک
و
تبریک روز مادر برای تو همسر عزیزتر از جانم ک مانند فرشته ها لحظه لحظه های زندگی را کنار من سپری می کنی اندک است.
هر روز، روز توست.
تویی ک مهربان مادری و آرامش برای همسر و فرزند دلبندمان
چادر خاکی زهرا (س)
پشت در...
حرف ها دارد!
تنهایی یعنی
کسی نباشد از رنجهایت برایش بگویی،
یا شادیهایت را ب او ابراز کنی.
خدا گاهی عمداً انسان را تنها میگذارد تا با خودش مناجات کنیم.
آه یا مهدی!
حالت در ماه محرم چه طور است؟
آه یا مهدی!
اشک می ریزی یا خون گریه میکنی؟
آه یا مهدی!
حال تو را فقط خدا می داند!
آه یا مهدی!
دلم می خواست های من زیادند، بلندند، طولانی اند
اما مهمترین دلم می خواست ها این ست ک:
انسان باشم، انسان بمانم، انسان محشور شوم،
چقدر وقت کم است!!!
تا وقت دارم باید مهرورزی کنم
ب همین چند نفر
ک از تمام مردم دنیا با من نفس می کشند.
باید مهر بورزم ب همین جغرافیایی ک سهم من است از جهان.
وقت کم است...!!!
باید خوب باشم،
مهربان باشم و دوست بدارم همه زیبایی ها را.
می گویند انسانهای خوب ب بهشت می روند
اما من می گویم انسانهای خوب هر کجا باشند آنجا بهشت است!
زنده یاد حسین پناهی
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم خواب یک آهو را
گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در موستان گره
ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه درآمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
و بیاریم سبد
ببریم این همه سرخ این همه سبز ...
تقدیم نوشت:
تقدیم ب بهترین همسر و مادر دنیا "زهرای عزیزم" ب پاس همه صبوری ها و مهربونی هاش
مدیون لطف مادر این خانواده ایم...
در آستان تو حس کرده ام محبت را...
معیار واقعی ثروت ما این است ک اگر پولمان را گم کنیم،
چقدر می ارزیم...
از اربعین جا مانده ام از نگاهت نه ...
تقدیم نوشتی ب همسر عزیزم:
هر چه در خاطرم آید، تو از آن خوب تری ...
ازت ممنونم بابت همه چیز بهترینم ❤️
چله گرفته ام ک گنه کم کنم حسین (ع)
همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است ..
ولی برای تو از خود شکایت آوردم ..
قرار بود یکی از میان شما
برای کودکانِ بی خوابِ این خیابان
فانوسِ روشنی از رویای نان و ترانه بیاورد.
قرار بود یکی از میانِ شما
برای آخرین کارتُن خوابِ این جهان
گوشه ی لحافی لبریز از تنفس و بوسه بیاورد.
قرار بود یکی از میانِ شما
بالای گنبدِ خضرا برود،
برود برای ستارگانِ این شبِ خسته دعا کند.
پس چه شد چراغِ آن همه قرار وُ
عطرِ آن همه نان وُ
خوابِ آن همه لحاف؟
من به مردم خواهم گفت
زورم به این همه تزویرِ مکرر نمی رسد.
حالا سال هاست
که شناسنامه های ما را موش خورده است
فرهاد مُرده است
و جمعه
نامِ مستعارِ همهی هفته های ماست.
سید علی صالحی
اللهم اشف کل مریض بحق حسین علیه السلام
سوره ی عشق تو را خواندن خوش است
در فراق یار آیات را سراییدن خوش است
صبحدم جانان را خطابیدن خوش است
یا در آن رخسار، ماه را دیدن خوش است
در کنارش آرزوها را برآوردن خوش است
با نگاهش لحظه ها را درنوردیدن خوش است
هر دم از معشوق عشق تابیدن خوش است
وصله نامهربانی را ز جان کندن خوش است
در کنار یار عشرت ایام را بردن خوش است
موج را در خرمن گیسو تماشا کردن خوش است
حسین سلیمانی فارسانی
به رسمِ “عشق” برایت دعاهای خوب می کنم ؛
دعا می کنم خنده هایت از تهِ دل باشد ، و غم هایت سطحی و زود گذر
دعا می کنم راه موفقیتت هموار باشد و انگیزه های صعود و پروازت ، بسیار …
دعا می کنم هیچ وقت در پیچ و تابِ زمانه ، بی پناه نباشی،
هرگز دلت نگیرد،
و چشم های روشنت، هرگز خیس و اشک آلود نباشد !
دعا می کنم کسانی کنارت باشند ؛
که تو را می فهمند و هوای دلت را دارند …
من خوشبختی ات را ، شادی ات را ، آرامشت را ؛
من آرزوهای زیبای تو را آرزو می کنم …
آرزو می کنم به معنای واقعی “زندگی کنی” …
تقدیم نوشت:
قدیس وارِ من، هر نوایی که در این جا می پیجد یاد آور توست، با توست که عطر مهربانی و یاس را حس می کنم، صاحب تمام رویاهایی و شکوه تمام شعرهای من به خاطر توست...
*تقدیم ب همسر عزیزتر از جانم*
مادر از همه ما ضعیف تر بود؛
نه بخاطر غصه های مشترکمان،
بلکه بخاطر غصه های خصوصی هر کدام از ما ک خورده بود...
دعای خیر مادر است ک از یک مرد، مرد میدان و شهید می سازد...